معرفی کتاب واقعیت
کتاب واقعیت نوشتۀ هانس روسلینگ، یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز و آمازون، راهنمایی ضروری برای تفکر روشن نسبت به جهان است که شیوه جهانبینی شما را تغییر خواهد داد و شما را برای بحرانها و فرصتهای آینده آماده میکند. (فایل کتاب در تاریخ 1399/03/26 به روز رسانی شده است.)
بیل گیتس در مورد این کتاب گفته: به تمامی کسانی که امسال از دانشگاههای آمریکا فارغالتحصیل شوند، یک جلد از این کتاب را هدیه میدهد!
هنگامی که سؤالات سادهای درباره روندهای جهانی پرسیده میشود، مانند: چند درصد از جمعیت جهان در فقر زندگی میکنند؛ چرا جمعیت جهان رو به افزایش است؛ چه تعداد از دختران، مدرسه را به پایان میرسانند، ما به طور سیستماتیک به سؤالات پاسخ اشتباه میدهیم. آنقدر اشتباه که شامپانزهای که به صورت تصادفی پاسخها را انتخاب کند، همواره از معلمها، روزنامهنگاران، برندگان جایزه نوبل و مشاوران مالی سبقت خواهد گرفت.
هانس روسلینگ (Hans Rosling) در کتاب واقعیت (Factfulness)، یک توضیح جدید و بنیادی از علت این رخداد را عنوان میکند. او از ده غریزهای که نگرش ما را تحریف میکنند، پردهبرداری میکند و از تمایل ما به تقسیم جهان به دو گروه (معمولا نسخهای از ما و آنها) به منظور چگونگی درک پیشرفت بشریت (با این باور که اکثر مسائل رو به وخامت هستند) به نحوی که در رسانههایمان انعکاس مییابد. مشکل ما این است که از نادانستههایمان چیزی نمیدانیم. حتی حدسیات ما از ضمیر ناخودآگاه و تعصبات پیشبینی شده تأثیر میپذیرند.
مشخصا، جهان با وجود تمام نقصهایش در حالت بسیار بهتری از چیزی که ما ممکن است تصور کنیم، قرار دارد. این بدین معنی نیست که نگرانیهای واقعی وجود ندارند، اما وقتی که همواره در مورد همه مسائل، به جای پذیرش یک جهانبینی مبتنی بر واقعیت، صرفا نگران هستیم، تواناییمان را در تمرکز بر مسائل مهمتر و واقعیتر از دست میدهیم.
در بخشی از کتاب واقعیت میخوانید:
به جهان فکر کنید. جنگ، خشونت، بلایای طبیعی، بلایای ناشی از دخالت انسانی، فساد. به نظر بد میرسد و حسی از بدتر شدن مسائل به انسان میدهد، درست است؟ ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و فقرا فقیرتر، و تعداد افراد فقیر در حال افزایش است؛ به زودی ما با اتمام منابع روبرو میشویم، مگر آن که برایش کاری جدی انجام دهیم. حداقل این تصویری است که اکثر غربیها در رسانههایشان میبینند و در ذهنشان جای دارد. من این را جهانبینی بیش از حد دراماتیک مینامم. این جهانبینی استرسزا و مغلطهآمیز است.
در واقع، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت جهان در جایی در میانه مقیاس درآمدی جهانی زندگی میکنند. شاید آنها طبقه متوسطی نباشند که ما فکر میکنیم، اما در فقر شدید هم زندگی نمیکنند. دخترانشان به مدرسه میروند، فرزندانشان واکسینه میشوند، در خانوادههایی با دو فرزند زندگی میکنند، و تمایل دارند برای تعطیلات که به خارج از کشور بروند، نه به عنوان پناهنده. به طور تدریجی نه در هر شاخص اندازهگیری و نه هر سال، اما به عنوان یک قاعده، جهان در حال بهتر شدن است. اگر چه جهان با چالشهای زیادی مواجه است، اما پیشرفت فوقالعادهای داشتهایم. این جهانبینی مبتنی بر واقعیت است.
این جهانبینی بیش از حد دراماتیک است که افراد را به سمت پاسخهای منفی و افراطی سوق میدهد. مردم همواره زمانی که فکر و گمان میکنند و از جهان یاد میگیرند، به جهانبینی خود مراجعه میکنند. بنابراین اگر جهانبینی شما اشتباه است، مرتبا و به طور سیستماتیک، حدسهای اشتباهی خواهید زد. اما این جهانبینی بیش از حد دراماتیک، به سادگی و تنها بر مبنای اطلاعات قدیمی ایجاد نمیشود. حتی افرادی با دسترسی به آخرین اطلاعات، تصور نادرستی از جهان داشتند. و من متقاعد شدم، تقصیر رسانهها، تبلیغات، اخبار جعلی یا حقایق اشتباه نیست.