معرفی کتاب مولانا و شمس (شرح مثنوی و دیوان شمس)
در کتاب مولانا و شمس (شرح مثنوی و دیوان شمس) نوشتهی امیر قزلجی، به یاد بزرگمرد جهان اسلام و ایران یعنی مولانا محمّد جلالالّدین بلخی کنجکاوانه لای کهنهکتابها و کُنج کتابخانههای گردگرفته را میکاویم به امید اینکه ردّی واضح و مدرکی قابل اعتماد از سرچشمههای اشراق مولانا این نابغهی تاریخ بشریت را دریابیم.
ظهور این مرشد کبیر و عروج عالمگیر مثنوی شریف ورای تصوّر و توصیف است و گردونهی دهر تاکنون همانندی برای این عارف دریادل نپرورده است. ظاهر جسمانی و خصوصیّات فردی و خانوادگی وی کم و بیش شبیه سایر افراد انسانی است. امّا جوهر ذاتی و قدرت معنوی و خلاقیت خدادادی او گنجی است از مرحمت بیپایان کردگار که غیرقابل برآورد و غیر قابل شناسایی و دسترسی است.
کیست بداند این بزرگوار با چه هدفی پای در این وادی صعب العبور نهاد و این طرز بیسابقهی چرخش و سماع و رقص و هَرّای عارفانه و مرموز را از چه کسی آموخت و کلید سرا و دروازهی هزار خمِ خلوتکدهی مقدس ماوراء الطبیعه را از کجا بدست آورد و هجمات غوغاهای بیامان و سَیَلان این بیقراریها را سبب کیست؟ از آن دمی که درویشی غریب و ژولیده اوراق کتب این مدرّس آزموده را در آب حیات افکند بیش از هفتصد سال میگذرد هنوز جَذَبات شوق و بیتابیهای مستانه وی نقصان نیافته، هنوز صَیحههای پراُبهّت و اشارات معنی دار این خورشید جهان افروز کاستی نیافته و هنوز کسی ندانسته این مُلّای سجّاده نشین و باوقار چرا کانون گرم ارشاد و تدریس را ترک و چرا بازیچه کودکان کوی و برزن گردید و مشعل پربرکت قلب منوّر وی را چه کسی آتش زد؟
این مبتکر بینظیر و یغماگر آشنا مولانا محمّد جلال الدّین بلخی یا رومی است. او فرزند سلطان العلما و نوه حسین خطیبی است که با جام شراب خود عقل و هوش همگان را ربوده و همچون سایبانی عظیم بر چهار گوشهی جهان ادب و عرفان سایه افکنده است. مولانا هنوز به آرامش نرسیده شمس طلبی او پایان نیافته و قطرات خون آن غریب خشک نگردیده و نعرهی آن مهمان مجروح هنوز در راهرو خانقاه قونیه در پیچش است. تاکنون هیچ ناخدایی وسعت دریای درون مولانا را نپیموده و هیچ ساربانی گسترهی بیپایان صحرای معرفت وی را طی نکرده و این آشنای هزار چهره همچنان آشنایی نمیدهد و پنجهی تمام پویندگان از دامن بسیار رفیع وی کوتاه است.
محتویات این دفتر خلاصهای است از یادداشتهای فراوانی که اشاره به چگونگی همه آنها ملالآور و بیفایده است اما سهم بیشتر از نتیجه زحمات استاد ادبپرور جناب بدیعالزمان فروزانفر و کتب پراکندهای است که زوایای نادیده و از یاد رفته حیات این نابغه را آشکار کرده است. آنچه مورد قبول عامه و اهل قلم است، این هست که در ششم ربیع الاول سال 604 قمری از پدری بنام محمدبن حسین خطیبی مشهور به بهاالدین ولد و ملقب به سلطان العلما فرزندی به دنیا آمد که وی را به نام پدرش محمّد نام نهادند و این طفل عزیزالوجود بعدها به جلالالدین ملقب و به مولوی نامآور شد. در آن زمان شهر بلخ جزو خراسان بزرگ و از توابع ایران بزرگ بود و به این جهت ایرانی است. و چون بیشتر عمر شریف خود را در مملکت روم سپری کرده، به این جهت رومی شهرت یافته است. خانواده و آبا و اجداد وی از بزرگان زمان خود بودهاند و پدر مولانا خرقه از دست احمد غزالی گرفته و از پیروان شیخ نجمالدین کبریٰ بوده است.