معرفی کتاب آزادی و سیاست
کتاب آزادی و سیاست مجموعه دو رسالۀ عبدالرحیم طالبوف تبریزی به نامهای «ایضاحات درخصوص آزادی» و «سیاست طالبی» است. در کتاب اول طالبوف از مفهوم آزادی، مجلس شورای ملی و فایدههای آن و تکلیف وکلای ملت و قوانین آتیه ایران و مالیات و قانون اساسی سخن میگوید و در کتاب دوم به موضوع سیاست میپردازد.
این دو کتاب در شناخت افکار سیاسی و اجتماعی طالبوف تبریزی تاثیرگذار بوده است و به عنوان مردی روشن فکر و آزادی خواه در قرن اخیر برای روشن کردن افکار و رواج آزادی در ایران کوشش بسیاری کرده است.
ایضاحات درخصوص آزادی که در تاریخ اول ذیحجه سال 1324 ه. ق نوشته شده و به دستور مجدالاسلام، مدیر روزنامه ندای وطن، در تاریخ ربیع الثانی 1325 ه ق در تهران چاپ شده است. سیاست طالبی، آخرین کتابی از طالبوف است که بعد از مرگش به چاپ رسید.
عبدالرحیم معروف به طالبوف در سال 1250 ه. ق در کوی سرخاب تبریز در خانوادهای فقیر متولد شد. او شانزده یا هفده ساله بود که تبریز را ترک کرد و به تفلیس، که در آن هنگام کانون آزادگان و انقلابیان بود، رفت و در آنجا به کسب و کار مشغول شد و در ضمن به تحصیل زبان روسی و ادبیات آن پرداخت.
عبدالرحیم ثروت قابل ملاحظهای پیدا کرد و نزد حکام و علمای روسیه به درستکاری و راست گفتاری شناخته شد و بعد از مدتی از تفلیس به ولادی قفقاز رفت و در «تمرخان شوره»، مرکز حکومت داغستان رفت و تا آخر عمر با عزت و سربلندی زندگی کرد.
در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه که آزادی خواهان و روشنفکران ایران برای تحصیل آزادی و قانون در داخل و خارج کشور تلاش میکردند، طالبوف نیز که از مجرای زبان روسی اطلاعاتی به دست آورده بود، از راه قلم برای بیداری مردم میکوشید و آنان را به مشکلات حکومت استبدادی و لزوم استقرار مشروطه آشنا میساخت. و نوشتههای او را در این باره میتوان «الفبای آزادی» نامید.
مردم آذربایجان برای تشکر از خدمات او در دوره اول مجلس وی را به نمایندگی انتخاب کردند. او نمایندگی را پذیرفت و قول داد که در ماه صفر (یعنی سه چهار ماه بعد) روانه تهران شود، ولی به عهدش وفا نکرد.
در بخشی از کتاب آزادی و سیاست میخوانیم:
چه اگر غیر از این بود و ما از معنی این کلمه مجرده به اندازه همان سرور و حبور پاکوبی و کف زنی نطاقی و رجز خوانی آشنا بودیم از بزرگی تکلیف و سنگینی وظیفه و فقر علم و ثروت شایسته این عطیه، و از انفعال اینکه با دست خالی سر زده چه سان داخل جرگه ملل متمدنه بشویم جوقه جوقه میشدیم، مثل مادران پسر مرده میگریستیم، همدیگر را تعزیت میگفتیم، بیدار میشدیم، هشیار میگشتیم، متفقاً و متحداً خار میخوردیم و بار میبردیم تا خودمان را قابل عنوان کبیر حریت و اجرای وظایف مقدسه او مینمودیم. آن وقت به نیل این موهبت عظیمه عیدها میگرفتیم، نطقها میساختیم، تهنیتها میسرودیم و حالت وجد و سماع خودمان را به اخلاف توصیه امتداد میدادیم.